اینطوری شروع شد که رفته بودم نمایشگاه صنایع دستی آفریقا. یک ژلهی لوند سیاهپوست هم پشت یک میز کوچک که رویش یک شاخ کرگدن تزئین شده بود، ایستاده بود. به انگلیسی گفتم:
-می تونم لمس کنم؟
لبخند زد:
-شاخ رو؟
گفتم:
-نه. شما رو.
خندید. گفت آره. گرفتمش. الان روبهرویم هست. شاخاِ را میگویم. دختره که آفریقاست.
چه نثر جالبی.
حالا نفهمیدم که از لمس کدوماشون بیشتر خوشحال شدی؟
ممکنه بود به خاطر اون کارت باهم شاخ به شاخ میشدین ٬ ممکنه بود از زور تعجب چهار شاخش بزنه بیرون ٬ ممکنه بود حتی تو از جواب مثبتش تعجب کنی و شاخ دربیاری ٬ ممکن هم بود دوتایی با همون اولین لمس عاشق هم بشید و زندگی خوبی رو در شاخ آفریقا شروع کنید ... کی میدونه چی میشه ؟!
توی ایران غرفه دار نمایشگاه بودم که یه خرمالوی گس ایرانی می خواست لمسم کنه . چقدر بامزه بود خجالت کشید شاخ رو خرید و رفت .
یر به یر شده دیگه ! / شاخ به شاخ / یه شاخ دادی یه شاخ گرفتی / بیچاره دختره رو میاوردی ! تو محرم به درد میخورد !
ا اینوجوریاست ؟!
این هم! چسبید..
داستان چهارشنبه ۱۱ شهریور از همه عالیتر بود / موفق باشی / زیاده قربانت
خوشبحال اون که دست تورا لمس کرده ممنون که سز زدی