شبهنگام، شیطان در بسترت؛
وسوسه میکند: با خودت ور برو.
تو دستت را از روی شکم میلغزانی پایین
و از زیر لبهی کش شلوارک رد میکنی
شورت نپوشیدهای
لای آن گوشت نرم، خیس خیس است.
بازی انگشتان؛
لغزش بیشتر،
و بیشتر،
و بازهم بیشتر،
و حالا باید اتفاق بیافتد
حالا باید اتفاق بیافتد
اتفاق میافتد؛ توی دلت چیزی میجوشد،
میجوشد،
ولی بیرون نمیریزد.
من نمی دونم باید چی بگم!ولی واقعا تحسینت می کنم ! به خاطراینکه خیلی خودتی!
ADATE , TEBGHE ADAT TEKRAR MIKONE ! SHEYTOONO KOSHTISH ?
بر دوست داستان گویم سلام بعد از مدت ها امدم خانه ات و باز هم غافلگیر شدم دوست خسرویم موفق باشد و کثیف/امیدوارم!
سلام.بابا داستانگو.شاید یه کوچولو مثل من بخواد بیاد اینجا.اینا چیه.وقتی اومدم چشامو بستم ولی خوندمش.موفق باشی