خلسه

مخدر. جریان خلسه‌آور اسید، توی رگ‌ها. گلبول‌های قرمز آغشته. لذت فراموشی. لذت مرگ دنیا. مرگ همه‌چیز. خواهش می‌کنم مامان، حالا در را باز نکن. بگذار چراغ اتاق‌م، خاموش باشد.
باد، ابر سفیدی را توی مغزم پراکنده می‌کند، این باید مادرم باشد. فکر می‌کنم، برای چنین ابری، طوفان لازم است. چرا نمی‌میری؟ چرا تکه‌تکه نمی‌شی؟ چرا دست از سرم برنمی‌داری؟
نظرات 8 + ارسال نظر
مرغ دریایی چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.behtarineman.persianblog.com

ابرها همیشه پراکنده میشن و باد همیشه می‌وزد. باید ابری نبود که با این بادها پراکنده شود. باید مرد. مسآله این است؟

کوروش پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ق.ظ http://parhoonpar.persianblog.com

یکی از دوستانم شما را معرفی کرد ؛ تمام آرشیوداستانهایت را خواندم و لذت بردم .همین ! متشکرم .

شمه پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ب.ظ

خیلی سخته

میلاد پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:01 ب.ظ

واقعن زیبا بود... هر روز می خوانمت... با این که خوشم ازت نمی آید ولی نوشته هایت را دوست دارم... این یکی خیلی عالی بود... خالد هم باید این را بخواند... حتمن می خواند و او هم لذت می برد...
خیلی زیبا بود.مرسی اقای نویسنده

رعنا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:51 ب.ظ

روشنک پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ب.ظ http://lightbluee.persianblog.com/

اهی بمیره برات دلت خنک شه

کوروش دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:56 ق.ظ http://parhoonpar.persianblog.com

سلام خسرو جان ؛ ممنون از اینکه به من سری زدی و همچنین از توضیحی که برای شعر داده بودی ؛ به راهنمایی هایت احتیاج دارم و صد البته نمی خوام وبلاگی که دارم صرفا رومانتیک باشه... اگه حوصله داشتی ؛ باز هم سر بزن . بای

مریم هدایتی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:08 ب.ظ

هیچی نخواه . هیچی. حتی نخواه که هیچ نخواهی.......
حال کردی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد