بامب بامب موسیقی. حرکتی به شانه. فلش رقص نور. چرخش گردن. یک پا جلو، یکی عقب. لغزش دستش دور کمر او؛ پسر را با لبخندی به سمت خود میکشد.
اتفاقهای آزاردهنده، هرگز در زمان حال رخ نمیدهند. آنها در فاصلهی بین گذشتهی از دسترفته و آیندهی مصیبتبار در حال رخ دادنند.
و آزردهگی ما به خاطر اتفاق در این زمان نیست، به خاطر فکر تکرار آن در آینده است؛ چون همیشه اتفاق آزاردهندهای که یکبار روی داده، دوباره هم رخ میدهد. دوباره هم اتفاق میافتد. دوباره هم.
-تو، چهطور به پایان میرسی؟
اتفاق تا از سر اتفاق است تقصیری بر آن نیست...انتقام آزار دهنده ممکن است دوباره رخ بدهد اما اتفاق نه؛ نه؛ نه...شاید بتونم لمسش کنم که: این فکر تکرار این اتفاق است که آزار دهنده است اما خود اتفاق دیگه مدتهاست محال مطلق شده روی دادنش.من برای تو به پایان نمی رسم؛ ذهنت رو از هر چی اتفاق آزار دهنده سالهای پیش و تصور اتفاق در زمان بعد از این پاک کن که من دارم میام که بمونم نه اینکه هیچ وقت تموم بشم.
v man har vaght be deja vu fekr mikonam ehsas mikonam ebrat nagereftam , v in yani matrix...
هر طوری که بخوای همین روشی که پیش گرفتی شاید بهترین باشه
هر طور که بخواهی!
من هتما با درد............................
نمی گذارم بی من تموم بشه ...
نمی گذارم ...
نه...........................................