داغ

از در تو می‌آد. نگاه نمی‌کند. اژده‌های سرخ است. ناخن‌قرمز است. چشمان‌ش جاده‌ای را می‌گشایند که اسب‌های تب‌دار بسته شده به کالسکه‌ای آتش‌گرفته در آن دوان‌دوان از راه می‌رسند. سیگاری آتش بزن. تبخیرم کن. نه، نمی‌تونم پنهان‌ش کنم؛ داری دیوونه‌م می‌کنی. دارم دیوونه می‌شم؛
-می‌تونم باهات باشم؟ می‌تونم باهات باشم؟
نظرات 3 + ارسال نظر
محسن.ش چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:35 ب.ظ http://digitalkelk.persianblog.com

بازی با کلمات داشت که در نوشته‌های تو کم‌تر به چشم می‌اید و البته توصیفات دقیق بود. دیالوگ آخر به وتِ ابتدا نیست؛ یک حرف دیگر می‌خواهد. چیزی که شور و کشششی را که تصویر کردی، بهتر نشان بدهد!/ موفق باشی

مانیا پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.mania7.persianbloig.com

نه به هیچ وجه...هیچ وقت ....چای یخ

[ بدون نام ] شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:06 ب.ظ

هه هه هه / چه باحالی/هر کی به کم گل من گلی باشه دله آقا رو می بره؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد