داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
اینقدر نرو نزدیک. بو نکن!
توی هر تیکه یه دونه ( ک ) داشت: پاهای چاق ک وتاه،توی شلوار جینهای آبی روشن ک وتاهتر؛ مچ پاهای ک ثیف پیدا ؛مانتوهای ک وتاهِ سیاه چسبان؛ ک ونهای گندهی بدبو؛ /منظور خاصی داری داستانگوو؟؟؟خجالت ن ک ش بگو....
دقت نظر شما قابل ستایش است!!!!!!!!!!!!!!!!!! اما.........
فکر کنم این یکی بیشتر به دردِ گفتن می خورد تا نوشتن
داستانگوی عزیز / همه ی ایرانیهاهم که ژله نیستن..../ چوب شور یا آبنبات قلمی با عطر وانیل هم توشون هست/همیشه هم خوب نیست آدم درشتاشو سوا کنه!!
بو هم کردی؟!...فک کنم خودتم تپلی هااااااا.....منتها مانتو نمیپوشی. پاهاتم ندیدم که بگم کثفه یا نه..... ای باباااا
مادر جنده کونی جقی تو هنوز کس شعر می نویسی خار کس ده . یه چند وقته نیومدم شبهت فحش بدم پدر سگ. جمع کن این کسش شعر دونی رو.
خیلی بی ادبی
ادب از که آموختی از بی ادبــــــــــــــــــــــــــــــــــــان