بهترین پایان قصه

یک‌روزی او را رها می‌کنی و می‌آیی پیش‌م، می‌مانی. آخرین قصه را اولین شبی که با تو هستم، می‌نویسم و پس از آن همه‌ی قصه‌ها، رونوشت داستان ما خواهند بود.
ما را از این‌جا میبری، بهترین دختر قصه.
نظرات 8 + ارسال نظر
مرغ دریایی دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ق.ظ http://www.behtarineman.persianblog.com

اوه! چه رویایی... زود برو پیشش. راستی اون وقت دیگه وبلاگت را تعطیل می‌کنی یا همون داستان تکراری را هی پست می‌کنی؟

سارا دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 04:33 ب.ظ

حتما همینطور که میگی
فکر کنم تنها کسی که هیچ کس منتظرش نیست منم
دیگه حتی نگاه علی رو هم ندارم
همه چی تموم شد
همین

مانیا سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.mania7.persianblog.com

می آیی ...می دانم ...نه که بگویم حالا ، نه، سال هاست می خوانمت ..می دانم یک روز پر می کشی خسته از هرچه های و هوی، هرچه هیاهوی و همهمه..می آیی که بمانی ...می خواهم بمانم که بیایی اما سال هاست با خیال ت به خوابی خوش رفته ام...بیدارم نکن، خواب ت شیرین تر است!

علی چلچله چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.4040e.com


: )

سالومه چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 03:16 ب.ظ http://salomeworld.blogspot.com

بنویسُ ننوشتن پایان زندگیست شب آخررا تا صبح در آغوش یکدیگر خواهیم خفت تا آن شب بنویس

ممد جمعه 27 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:19 ب.ظ

کول پیج!

مانیا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.mania7.persianblog.com

تو قصه ای ، قصه گو نیستی...تو زیباترین داستان هر خانه ی زندگی منی...باز هم قصه بگو...

مرغ دریایی پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.behtarineman.persianblog.com

سلام. مثل اینکه او را رها کردی و رفتی پیشش و آخرین قصه هم همینه که الآن نوشته ... چون چند وقته آپ نشده. بابا بنویس. چه تنبل شدی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد