داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
هفت سال بود که از شوهرش طلاق گرفته بود. یکی بود که همیشه میخواستش، اما نمیدانست کی. داشت توی کوچه راه میرفت. شنید که کسی از پشت صدایش زد: “حاج خانوم“. برگشت. معممی بود. گفت: “بعله”. معمم لبخندی زد.
-مبارک باشه. صیغه رو خوندم.
khosro nakhaei
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 ساعت 12:03 ب.ظ
سلام
وبلاگ باحالی داری ۱ سری هم به ما بزن
سلام گلم
خسته نباشی
از اشنایی با بلاگت خوشحالم
بلاگر کلفتی هستی
شاد باشی
بازم میام پیشت
معرکه بود......بشدت حس جالبی داد بهم...حس قشنگی نبود اما اون حس گنده به خوبی القا شد...میبینم که مانی بهت ساخته
:) قشنگ بود