سیگنالی ثبت شده. اما نمیپذیرند. میگویند گاهی اینجوری میشود. انفجاری در خورشید. سقوط یک شهابسنگ بزرگ روی ماه، یا یک کلاغ که با دستگاه برخورد کرده. “باید با ایستگاههای دیگر تماس بگیریم.“
اما من میدانم که نه کلاغ بوده و نه انفجار خورشید. این سیگنال تو بودی، که من را صدا میکردی. از نپتون، پلوتون، از آنجایی که برایم چشمک میزنی و پرستار آسایشگاه نمیگذارد پنجره را باز کنم تا تو هم چشمکهایم را ببینی تا بدانی که اینجا هستم و پیامت را گرفتهام.
افرادی که به عمق مسایل پی می برند کمتر به آن وفادار می مانند چرا که این اعماق را آفتابی می کنند و آنچه در اعماق است همیشه خوشایند و دلپذیر نیست...از کجا می دونی کلاغ نبوده؟؟؟
بالاخره می نی مال نوشتی!