داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
نشسته بودند توی خانهی مجردی و داشتند عرق میخوردند. کمینه ریخت توی خانه. بساطشان را ریخت به هم و خودشان را هم دستگیر کرد. یکیشان که اسلحهی کلاشنیکفی به دوش داشت به یکی از عکسهای داریوش که به دیوار چسبیده بود اشاره کرد و با لهجهای غلیظ گفت:
-لااقل از این عکسهای شهدا که به دیوارها زدین خجالت بکشین.
حاجی! اگر نامت در زمره مسافرین قونیه نیست، تقصیر خودته! توصیه های رندانه مرا جدی نگرفتی! این نتیجه اش! تا دیر نشده بیا و توصیه های جدید را در این رابطه(!) بخوان و عبرت بگیر. پاسپورتت را هم همراه بیاور! التماس دعا.
نخورید و نیاشامید خب!!!
حاجی! اگر نامت در زمره مسافرین قونیه نیست، تقصیر خودته! توصیه های رندانه مرا جدی نگرفتی! این نتیجه اش! تا دیر نشده بیا و توصیه های جدید را در این رابطه(!) بخوان و عبرت بگیر. پاسپورتت را هم همراه بیاور! التماس دعا.
به گومیت ها توهین نکنید!!!!...من لَهجَه دارم اصلن؟؟؟
خسرو... خسرو ! بدو بیا که قیصرتو کشتن!
نازنین سلام. با رایحه ی خوش خدمت (برای تمام سلیقه ها) به روزم!
از شهید هم پاک تر است این داریوش اجرش هم بیشتر است از همه شان ... کدام یکی از این شهدا تنهایی های بندگان خدا را مثل این داریوش هم بستر میشوند ...؟
یاهو
با حال بود.خوشم اومد