نصیب

شکل روشنی از سیب. سیبی براق که پوست‌ش، زیر نور خورشید، می‌درخشد. سیبی که می‌خندد.

تویی

که می‌خندی.

ردیف سپید دندان‌هایت، حرفی می‌زنند که ترجمه نمی‌شود. اما بی‌انکار اثر می‌گذارد. می‌سوزاند. نابود می‌کند.

باید انکار کنی که این درخت سیب است.

تویی

که بالای سر من ایستاده‌ای و موهایت آویزان است. تویی، نه سییب.

نه سیب.

نه سیب.

تویی که می‌درخشی. تویی که می‌خندی و اکنون دست‌ت را دراز می‌کنی تا دستم را بگیری...
نظرات 7 + ارسال نظر
مانیا چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:25 ق.ظ http://www.mania7.persianblog.com

خدا قسمت کنه!!!

رند عالم سوز پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:25 ب.ظ http://marderend.blogfa.com

آدامس ضد بارداری برای شب یلدا رسید!

[ بدون نام ] جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:09 ب.ظ

عجــــــــــــــــب!!!

خانه ما جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:01 ب.ظ http://paymanbadiyi.persianblog.com

تصویری جدید ازت میبینم....خوش باشی

محسن.ش سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:01 ب.ظ

پس درخت نیست چون راوی دست‌ش ا دراز نمی‌کند.

گ چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ب.ظ

چه خوب پس جور دیگری هم می توانی بنویسی و خوب هم بنویسی!!!!!
فکر کنم دیگه هیچ وقت سراغ این سبک نوشتن نری چون چند نفر از این جور نوشتنت تعریف کردند!!!!!!!!

نصیب شنبه 30 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:47 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد