دیروز روبهروی کسی که اگر من را میشناخت، تکهتکهم میکرد، ایستادم و درچشمانش راست نگاه کردم. او هم نگاهم کرد، بیهیچ نشانی از خشم یا نفرت. نگاهی بسیار معمولی که اگر از سوی من با لبخندی همراه میشد، ممکن بود جوابی هم دریافت کند. او من را نکشت. بهطرفم حمله نکرد و توی صورتم اسید نپاشید، چون...
...چون نمیدانست من کی هستم.
۱-جراح پلاستیک ت خوب بوده یا ۲- با عکسی که براش فرستادی خیلی فرق داری ۳- این قدر خنگ بوده که با کوتاه کردن موهات قیافه ات رو تشخیص نده ۴- اون شب که با هاش برای اولین بار و آخرین بار قرار داشتی ! چراغ ها رو خاموش کرده بودی ۵- نفرات دور وبرش اووووووون قدر زیادند که هی فکر می کرد: خدایا این کیه؟ من کجا دیدم ش؟.................................................ته همه ی این ها یه سوال.......> چرا تو قسمت مردونه ی مترو سوار شده بود؟ (شاید با یه آقا سوار شده بوده و تو رودروایستی با همون طرف نتونسته بکشت ت!!!!)
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد
بگو بگو از خواب خوش خبر بگو
ای قصه گو قصه ی تازه تر بگو
سلام
من بلاگ شمارو وقتی داشتم اسم فامیلمو یعنی(نخعی)nakhaee سرد میکرىم ىیىم
خوشحالم یه فامیل پیدا کردم
مطلبتون رو هم خوندم ولی چون در جریان نبودم چیزی سر در نیاوردم
موفق باشید(غریبه ی آشنا)
delam baraye neshtanat tang shode bod midoni neshtehat ro az to fekre man minevisi engar age manam balad bodam harf bezanam ehtemale ziad harfam mesle neveshtehaye to bod