کهنه

  لب‌های‌ت طعم آب دهانی را می‌دهد که در خوابِ روزی بهاری روی بالش ریخته است.

طعمی خودمانی و نزدیک.

مثل مزه‌ی سیب، وقتی تازه نیست.

مثل اسباب‌باز‌ی‌ای کهنه وقتی از انباری بیرون می‌آوریم.

مثل صدای مامان، وقتی اسم‌مان را صدا می‌کند.

تو از اول برای ما بوده‌ای

برای ما زنده‌گی کرده‌ای

از هم‌آن وقت که بودی.

 

و با ما مرده‌ای.

و خاطره‌ای از ما شده‌ای.

ما بدون تو زنده‌ایم و تو بدون ما مرده.

ما زنده‌ایم و تو مرده.

از اول این‌طور شروع شد.

از اول این‌طور شروع شد.

نظرات 7 + ارسال نظر
شیوا چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ق.ظ http://sheved.blogsky.com

اوا تو که هنوز بیداری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گاه گاهی به نام تو حرف میزنم چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:01 ق.ظ http://irandada.persianblog.com

با ما سرت را بکوب دادا درد می آورد dadaism زنده شد ما آمدیم به ما جهان مربوط است تو که هیچ

عاصی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:04 ق.ظ http://aasi.persianblog.com

خسرو نمی شود به نوشته ات خرده گرفت ولی کاش از بوی گندیده اش حرف میزدی تا خوش مزگی اش

رند عالم سوز چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:15 ب.ظ http://www.marderend.blogfa.com

اول بنا نبود بسوزند عاشقان ... بعدا قرار شد که!!

حامد پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:58 ب.ظ http://shabane71.blogfa.com

متروک مانده ایم....
داستانم رو خوندی؟ سر نزدی نه؟

آدمک شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ق.ظ http://adamak.persianblog.com

سلام... به‌خاطر شروعی که توی این نوشته داشتی بهت تبریک می‌گم... از اون آغازهایی بود که آدم رو تا ته قضیه می‌کشونه (ما جماعت ادبیات سنتی بهش می‌گیم حُسن مطلع)... دستت درد نکنه... شاد باشی و برقرار... تا بعد...

آتنا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:18 ب.ظ http://parenthesis.blogfa.com

و این نوشته هم بوی آدامس نیم خورده ی خوزه مورینیو ، بوی ویروس سرماخوردگی ، بوی منبر آ سید میدهد و که از ابتدا ،گاهی و فقط گاهی همانطور شروع میشد .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد