پیردختر هم‌سایه هرصبح که من را می‌بیند.

از پشت عینک ته استکانی‌ش نگاهی به من می‌کند و می‌گوید:

-دخترم، تو کون بزرگی داری، اما سرت کوچیکه. زود ازدواج می‌کنی.

زن هم‌سایه من را نمی‌شناسد.

تصمیم دارم فردا که او را دیدم،

به‌ش بگویم:

خانم! کون من به بزرگی سر شما نیست.
نظرات 5 + ارسال نظر
مانیا سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.mania7.persianblog.com

شاید به خاطر همین کله ی بزرگ ش هست که پیر دختر مونده

آدمک چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ب.ظ http://adamak.persianblog.com

سلام عرض شد خدمت همسایۀ عزیز... خوبی؟ خوشی؟ آقا من نفهمیدم چی شد!!! احتمال قریب به یقین ایراد از گیرنده‌های بنده است... اما همین قدر رو می‌دونم که پیردخترها دلایل سرنوشت خودشون رو توی هر چیزی می‌بینن الا خودشون... شاد باشی و برقرار... تا بعد...

رند عالم سوز چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:00 ب.ظ http://marderend.blogfa.com

بهتره که همراه همون پیردختر مهربون، دکون باز کنی!! دکون ترشی فروشی!!

فاطی پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ق.ظ http://ignorance.blogsky.com/

نفهمیدم! بالاخره پیردختره یا زن همسایه؟!!!

عنصر نامطلوب. جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.metamorphose.persianblog.com

سر کوچک و سینه‌های بزرگ از نشانه‌های مجسمه‌ی الاهه‌ی زایش است، متعلق به تمدن «بین دو رود» (بین‌النهرین)‌ــ‌مربوط به پس از دوران زن‌سالاری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد