ابر یازدهم

وقتی یازدهمین ابر بالای سرمان رسید، نام‌ش را پرسیدیم. او نام‌ش را به ما گفت. برای‌ش دست تکان دادیم و ساندویچ‌های پرکاهویمان را گاز زدیم و روی چمن‌های خیس دراز کشیدیم و به صدای هیس هیسی که از جایی نامعلوم می‌آمد گوش سپردیم و ناگهان هردو دل‌مان خواست که روزی این‌طوری بمیریم؛ باران‌خورده از ابری که نام‌ش را می‌دانیم با شکمی پر و عضلاتی خسته و عرق‌کرده و روحی افسرده. درحالی‌که به هیچ‌کدام از آرزوهای بزرگمان نرسیده‌ایم و پاسخ هیچ‌کدام از سئوال‌هایمان را نمی‌دانیم و در آخرین دیدار، مادرمان را در آغوش نگرفته‌ایم.
نظرات 4 + ارسال نظر
کورش(k2-4u) دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ق.ظ http://k2-4u.com

سلام وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن
تک تولز یک دشمن سر سخت برای پسورد سندر ها
https://shabgard.org/forums/showthread.php?t=11731
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/help%20Tak%20Tools%202%20Beta.GIF
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/Tak%20Tools%202%20Beta.zip Send to all Plz

ح.م.آریا سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام دوست قدیمی./ همیشه به یاد داشته باش چیزایی که امروز داری آرزو های دیروزت بودند.../

مانیا سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.mania7.persianblog.com

و کنار هم بودیم و هیچ وقت هم را ندیدیم....ابر یازدهم ما رادید و برای مان سخت گریست

آدمک سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:49 ب.ظ http://adamak.persianblog.com

سلام دوست من... نمی‌دونم چرا توی نوشته‌های تو دنبال علت کلمات می‌گردم! می‌خواستم بدونم چرا یازدهمین ابر؟ ولی بعدش بی‌خیال شدم... همین‌جوری هم زیباست... درضمن، پُست قبلی عالی بود... دستت درد نکنه... شاد باشی و برقرار... تا بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد