ماجراهای من و مایکی، قسمت اول

مایکی، که سگه باشه، دیروز اومد خونه‌مون. من که از هر موجودی که روی چهارپا راه می‌ره وحشت دارم، چه موش باشه چه فیل، در که باز شد رفتم عقب و اونو نگاه کردم که در بدو ورود با دهان نیمه‌باز و نمایش دندان‌های تیز و زیاد، به چشمانم نگاه می‌کنه و به طرفم می‌آد (مثل فاتحی که بعد از فتح لشکریان‌ش برای قدرت‌نمایی وارد قلمرو می‌شه). سگه جلوی پام که رسید یه‌دفعه وایستاد و چنان پارسی کرد که شیشه‌ها لرزیدن. (من به کنار). در حالی که تلاش می‌کردم آرامش خودم رو جلوی صاحب سگ و صاحب خودم نگه دارم، لب‌خند می‌زدم اما می‌دونم که رنگم با رنگ دیوار خونه چندپرده بیش‌تر فاصله نداشت.

ولی خب، بعد که رفتیم بیرون و قلاده‌ی قرمزش رو محکم گرفتم. از اون‌جایی که دندونا و چشماش رو نمی‌دیدم و رو به من هم پارس نمی‌کرد، (بلکه رو به گربه‌های ول‌گرد) بدون مشکل نیم‌ساعتی گردوندمش تا یه‌کم از ترس مسخره‌م بریزه زمین.

نظرات 3 + ارسال نظر
مانیا چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.mania7.persianblog.com

در عمق داستان های تو و مایکی یک امتیاز منفی دیده میشه تو این قسمت(آرامش خودم رو جلوی صاحب سگ و صاحب خودم نگه دارم)

همین الان چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ب.ظ http://www.haminalan.com

تازه ترین اظهار نظرهای بنزینی

حامد... پنج‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ http://www.blogsky.com

سلام ممنون از محبت شما در ضمن در صورتیکه مایل هستید این وبلاگ را در پیوندهای خود قرار دهید با نام پاسخ به سوالات تبیان باشد
ممنون و متشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد