شنـا

با لب‌خندت،

وارد می‌شوی،

و ما را به قعر تماشاگری صرف می‌بری. آن‌جا که از ما جز دو چشم باقی نمی‌ماند.

و دنیـا تو می‌شوی.

مثل وقتی که خسته از شنـای طولانی، زیر سایه‌ای روی شن‌های نرم دراز می‌کشیم و چیز دیگری نمی‌خواهیم

چیز دیگری جز نگاه کردن به تو

نظرات 2 + ارسال نظر
مانیا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ق.ظ http://www.mania7.persianblog.ir

هیز بازی ممنوع!

داداشی کولی سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:49 ب.ظ http://dadashikoli.persianblog.ir

خیلی ساده : خوب بود ... نه به عنوان یک شعر بلکه -حتا- به عنوان یک مینمال پسندیدم اش .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد