داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
آدمها گاهی دلشون نمیخواد با کسی حرف بزنن، تلفنو جواب بدهن، به کسی زنگ بزنن، از کسی سئوال کنن، یا کسی ازشون چیزی بخواد. ولی من گاهی اینطوری نمیشم. من همیشه هماینطوریم. فقط گاهی از این حالت درمیآم.
آدمها گاهی نمیخوان پیشرفت کنن، من همیشه.
khosro nakhaei
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ
سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش
سلام . در که باز شد سینه های گرد تو از خودت جلوتر وارد خانه شد ومن ماندم و قامت کوتاهم که چگونه از این سرو بلند بالا بروم و بین آن دو گوی لیمویی چمبربزنم !! نمی دانستم این تازه مشگل اول است !! من برای داخل تو شدن زیادی چاق بودم ..وهمین باعث شد تا هردو در عرق تن خویش غرق شویم . قربانت شین
دل شکسته
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 04:31 ب.ظ
خب معلومه وبم چرا اینقده دلگیره! چون دلم شکسته است اگه ماجرامو بشنوی تو هم ناراحت میشی من بازیچه ی پسرا قرار گرفتم دائم منو گول میزنن بهم می گن عاشقم هستن اما بعدش می زنن زیر حرفشون بهشون می گم چرا می گن ما دوستت داشتیم واسه نظرات و عقایدت نمی خواستیم بیاییم خواستگاریت!!!!
یه دوست
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 10:33 ق.ظ
ای ول
سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش
سلام
چرا......................!
من می گم حتی گاهی نخواه که پیشرفت نکنی.
تو بخواه ،همیشه پیشرفت می کنی.
بهت قول می دم.
موفق باشی.
سلام
من هم همیشه همین طورم که هستم...
ممنونم که سر زدین.
رهگذر کلید آورده بود برای قلب قفل شده ام....
کلید به چه درد می خورد برای قفلی که گم شده است....
[گل][گل]
سلام خسرو جان.واقعا عالی بود مثل همیشه.لینک شدی.
سلام . در که باز شد سینه های گرد تو از خودت جلوتر وارد خانه شد ومن ماندم و قامت کوتاهم که چگونه از این سرو بلند بالا بروم و بین آن دو گوی لیمویی چمبربزنم !! نمی دانستم این تازه مشگل اول است !! من برای داخل تو شدن زیادی چاق بودم ..وهمین باعث شد تا هردو در عرق تن خویش غرق شویم . قربانت شین
خب معلومه وبم چرا اینقده دلگیره! چون دلم شکسته است
اگه ماجرامو بشنوی تو هم ناراحت میشی
من بازیچه ی پسرا قرار گرفتم دائم منو گول میزنن
بهم می گن عاشقم هستن اما بعدش می زنن زیر حرفشون
بهشون می گم چرا می گن ما دوستت داشتیم واسه نظرات و عقایدت
نمی خواستیم بیاییم خواستگاریت!!!!
فکر میکنم نوشته هات یک کم شبیه صادق هدایته.
سلام خوبی ولاگ جالبی داری به منم سر بزن منتظرم
خوب این بر میگرده به ریشه متال که تو وجودته. میفهمی که همه چیز فانیه.
ای ول .
دمت گرم
دمت گرم.این باحال بود