اوممم
شنبه 9 مهرماه سال 1390
اسمتو میپرسه.
دستتو میگیره.
عطری که زدی، دیوونهش کرده،
مثل شان پائول تو کلیپ بیـزی.
عاشق رینگ اسپرت و بوم باکس پونسد واته
خواستگارا، مامانشو دیوونه کردهن
رنگ موهاش، باباشو
و مانتوی مدرسهش، ناظمشونو
شمارتو میگیره.
که شب زنگ بزنه.
از پسرهایی میگه که عاشقشونه
از بینیش، که باید عمل بشه
از آینه، که جذابترین چیز دنیـاست
و حساب بانکیش که همیشه پره
یهروزی بازیگر میشه،
یا یه مانکن،
بستهگی داره کدوم زودتر پیشنهاد بشه
دیپلم که بگیره، میره پاریس؛
سوروبون در انتظارشه.
صدایی پشت خط میآد
مردانه، خسته، سنگین
اسمش رو فریاد میکشه
چیزی میگه و ناگهان صدایش بم میشه
گوشی رو میذاره
دیگه زنگ نمیزنه
تا الان اگه مانکن نشده باشه
اگه ستاره سینما نشده باشه و اگه سوروبون نرفته باشه
تو مطمئنی که حتمن دماغشو عمل کرده
اومممم، حتمن کرده