-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 مهرماه سال 1382 01:26
-خسرو مربای اختاپوس میخوری؟ -نه ممنون، دارم شاخ کرگدن میخورم. میخوای؟ -نه، میدونی که من از غذای خشک چندان خوشم نمیآد.
-
نمیتوانی به من دست بزنی
جمعه 11 مهرماه سال 1382 01:11
-تو از کدام خانه میآیی دختر گندمگون؟ -از صحرای غرب، آقا. -تو از کدام خانه میآیی پسر چشمسیاه؟ -از رود نیل، آقا. -و تو از کدام خانه میآیی؟ -Az khaaneyeh sefr –o- yek.
-
کمکم کن
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1382 01:23
تو آبی، من قایق. اگر طوفان شد، نجاتم نده. میخواهم غرق شوم.
-
تمامم نکن
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 01:07
تو نقاشی. من بوم. رنگ آخر را نکش، خواهش میکنم.
-
سوارم شو
شنبه 5 مهرماه سال 1382 04:12
من صفرکیلومترِ سفید تولید داخل، او آببندیشدهی متالیکٍ اروپایی. هرچهقدر هم بوق بزنم، نگاهم نمیکنی.
-
مرحلهی چهارم از پروژهی نمناک کردن
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 01:14
پس دستٍکم پاهایت را بههم بچسبان.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهرماه سال 1382 02:22
-تو چرا از اول مهمونی چسبیدی به من؟ -کراواتم لای زیپ دامنتون گیر کرده.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 01:41
-الو؟ سلام. طناب داری؟ -طناب میخوای چی کار؟ -با سیمین بههم زدم. -آهان، از اون جهت.
-
همهی مشکلات دنیا
جمعه 28 شهریورماه سال 1382 01:24
به تمام مردان، زن زیبا و به تمام زنان، مرد پولدار میدهیم، بسیار خب، دیگر چه مشکلی باقیست؟
-
مسئولیتناپذیر
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1382 02:03
توی تختم جا نمیشوم، پایم را جمع کنم؛ تختٍ دیگری نمیخواهم.
-
بدبیاری در مرحلهی سوم از پروژهی نمناک کردن
جمعه 21 شهریورماه سال 1382 02:27
عیبی نداره، هماینجوریش هم خیلی خوبه. من که ناراحت نشدم. تقصیر من شد که زیادهروی کردم. راستش اصلاُ فکر نمیکردم مصنوعی باشه، از پشت شلوار انگار مال خودت بود. عیبی نداره، میتونیم ادامه بدیم.
-
آب شدن
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1382 02:37
تو فندکِی من پلاستیک نزدیکم که میشی، فرواَم میکنی در خودم.
-
مرحلهی دوم از پروژهی نمناک کردن
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1382 01:25
-چرا اینطوری نگا میکنی؟ اگه میخوای لبمو ببوسی، میتونی. فقط تو رو خدا دیگه بیشتر از این تو چشمهام نگا نکن.
-
خانهی امن
شنبه 15 شهریورماه سال 1382 01:14
دختر: میشه زودتر شروع کنیم؟ آخه میترسم مامانم بیاد. پسر: پس صبر میکنیم.
-
بس کن خسرو!
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1382 01:14
هیچچیزی هیچکسی نمیتواند این حال را روبهراه کند در ذهن تو خراب شدهام. خاطرهی بد خاطرههای بد ترانهی غروب پاییزی؛ احتمالاً جایی زمین خورده و چیزی آنجا از من افتاده او بلند شده و رفته، و رفته، و رفته.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1382 01:08
بعد از چهارسال، زنگ زدی بگی شامپو تو چشمت رفته؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1382 02:31
-تا حالا زنی به زشتی تو ندیده بودم. -منم مردی به بدمستی تو ندیده بودم. -مستی من صبح میپره.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 19:29
-عزیزم گوشوارهت رو از لوسترفروشی خریدی؟
-
هیجانانگیز
جمعه 24 مردادماه سال 1382 21:06
چهکار میکنی اگر یکدفعه در ماشین ببوسمت؟ وادارم میکنی پیاده بشم؟ عصبانی میشی؟ قهر میکنی؟ بهم میگی پسر بد؟ یا تو هم من را میبوسی؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 مردادماه سال 1382 19:34
اگر دیگر پدرم سوئچ اکسل را به من ندهد باز هم به من میگویی که بهترین پسر دنیام؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 01:41
-میشه یهدقیقه رو اون مبل بشینی؟ همهش احساس میکنم داره زلزله میآد.
-
شهربازی
شنبه 21 تیرماه سال 1382 01:07
بالاخره یکروز حوصلهت در خانه سر میرود و آنروز به من تلفن میکنی.
-
آب
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 01:10
بنا نبود اینطور شود. بنا نبود چهارسال از من بزرگتر باشی، ولی اعداد فاصله نمیسازند، نگران میکنند. گوش کن!؛ ساعتها را دور میاندازیم؛ ما به هر ترتیب باهم میمانیم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 01:07
میدانی؟ واقعاً امیدوارم که لنز باشد، چون تو امشب تقریباً هوشِ من را بردهای، ولی اشکالی هست: من از دختر چشمسبز، متنفرم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 01:05
وقتی که گفتم دستت رو به من بده، نمیخواستم بشکنمش، میخواستم نگهش دارم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 تیرماه سال 1382 01:11
-گفتی چرا دیگه دوستم نداری؟ -من چیزی نگفتم. -پس اون صدا چی بود درآوردی؟
-
نمایش باید ادامه یابد
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 01:03
گفتش که من دوستدارم تو مدام از من بخواهی و من بگویم نه... و هربار که میگویم نه و تو دوباره از من میخواهی، غرق لذتم میکنی.
-
خوابِ بد
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 01:03
هر ایستگاه به من فهماند که این فقط یک رابطهی محدود است. آسان است اگر بخواهی از بیرون نگاهم کنی. تو دیشب در اتاقم نبودی. میدانی که همهچیز را خراب کردی؟ میدانی که آن خوابِ بد را تعبیر کردی؟ میدانی که کثافتترین دختری هستی که تا حالا دیدهام؟ پلک میزنم و تصویر تارشدهات، واضح میشود. اگر بخواهد دلت برایم بسوزد،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 تیرماه سال 1382 01:05
دختر: خیله خب من با لندکروز مشکی میآم... تو با چی میآی؟ پسر: آها... من... من با شلوارجینِ آبی میآم.
-
درخشش
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 01:19
میشه وقتی به چشمات نگاه میکنم، قبل از اینکه زرتی بزنی زیر خنده، یک لحظه صبر کنی؟