-
Let the cables sleep بگذار سیمها بخوابند از گروه بوش BUCH
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 22:26
You in the dark تو در تاریکی You in the pain در درد You on the run در فراری Living a hell توی جهنم Living your ghost مثل ارواح Living your end پایان را زندهگی میکنی Never seem to get in the place that I belong انگار هیچوقت به خانهی من وارد نخواهی شد Don't wanna lose the time نمیخواهی وقت را هدر بدهی Lose the time...
-
بلوند
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 04:30
ترکیب بینظیر تو: چکمههای بلند و جین آبی یخی. پالتوی زرشکی کوتاه. موهای بلوند ریخته روی شانهها و حالا که گونههایت را پروتز کردهای نمیتوان شباهتی بین تو و عکسهای دورهی دبیرستانت پیدا کرد. حالا همه شماره تلفن جراح بینیت را میپرسند. حالا نگاهت هر آینهای را جستوجو میکند. پیشرفت تو هنوز قابل ستایش است. از...
-
اوممم
شنبه 9 مهرماه سال 1390 04:55
اسمتو میپرسه. دستتو میگیره. عطری که زدی، دیوونهش کرده، مثل شان پائول تو کلیپ بیـزی. عاشق رینگ اسپرت و بوم باکس پونسد واته خواستگارا، مامانشو دیوونه کردهن رنگ موهاش، باباشو و مانتوی مدرسهش، ناظمشونو شمارتو میگیره. که شب زنگ بزنه. از پسرهایی میگه که عاشقشونه از بینیش، که باید عمل بشه از آینه، که جذابترین چیز...
-
داروهای تو
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 12:16
بوسههای تو دارویند روزی سه عدد، پیش از غذا و قبل و بعد از خواب مصرف خودسرانه و بیشاز مقدار تعیین شده بهشدت توصیه میشود
-
به من بگو
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 15:56
به من بگو اگر دنیا نمیآمدم کجای دنیا کج میشد، میافتاد؟ کجا کم میآورد، پیش نمیرفت؟ کجا فلج میشد؟ به من بگو کدام گناه من را به دنیـا آورد؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 05:35
هرچیزی رو که برق میزنه، میخوای.
-
یک روز
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 20:51
اگه فقط بتونیم یه بار دیگه با هم مهربون باشیم حرفای نیشدار و کنار بگذاریم و نخوایم هیچجوری همدیگه رو اذیت کنیم اگه فقط بتونیم همدیگه رو لمس کنیم بدون اینکه وشگون بگیریم به چشمای هم خیره بشیم بدون اینکه ریزشون کنیم اگه فقط یه بار دیگه فکر کنیم تازه همدیگه رو دیدیم و هیچچیزی از هم نمیدونیم اگه بتونیم همهی فکرای...
-
شاید
شنبه 29 مردادماه سال 1390 20:45
اگر هزاربار برایت از اشتیاق اولین روزهای آشنایی بگویم تو باز انکار میکنی که هرگز عشقی وجود داشته انگار عشق ما لباسیست که برای دور انداختن حیف و برای پوشیدن نامناسب است انگار عمر ما هزار سال ادامه خواهد یافت و بازی ما تا آن زمان فرصت خواهد داشت هزارسال فرصت تا دریابیم عشق ما بزرگتر از کینه است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 19:22
خوب نمیشم
-
تو وجود نداری
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 21:12
تمام روزهایی که دست ت رو گرفتم،انگار توی خواب دیدم انگار تو وجود ندارری انگار هیچ وقت لبهات رو نبوسیدم
-
بیماری
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 05:03
به من نشانی بیمارستانی را بگو تا زخم هزار جراحت قلبم را درمان کنند تا مغزم را بتراشند و دور بریزند و چشم های دیگری را به من پیوند بزنند تا اگر تو را در خیابان دیدم بوی موهایت را به خاطر نیاورم نگاه دنباله دارت را نشناسم و فراموش کرده باشم لب هابت طعم کدام میوه ی تابستانی را می داده است؟ به من نشانی بیمارستانی را بگو...
-
Why did you leave me چرا ترکم کردی؟ از گروه Westlife
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 20:35
If only you could see the tears اگر تنها میتوانستی اشکهایی را ببینی In the world you left behind در دنیایی که پشت سرت گذاشتی If only you could heal my heart اگر تنها میتوانستی قلبم را التیام بخشی Just one more time فقط برای یکبار دیگر Even when I close my eyes حتا وقتی چشمهایم را میبندم There is an image of your...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 خردادماه سال 1390 02:38
خاب میبینم تو را میبوسم و از جای هر بوسه خون بیرون میریزد. تو با وحشت به من نگاه میکنی و میگویی: دیدی میگفتم؟. از من دور میشوی. میپرسم چه چیزی را میگفتی؟. میخاهم دوباره ببوسمت، من را پس میزنی، روی صورتت دست میکشی. میگویی: تو هنوز عوض نشدی، تو اصلن عوض نمیشی، تو هنوز ماری. میپرسم یعنی چی؟ جیغ میزنی....
-
با من به پایان میرسی
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 04:11
خاب دیدهام تو را اره میکنم و تو خابی و هیچ واکنشی نشان نمیدهی لبهای زیبایت بیهیچ تکانی روی هم سکوت کرده بودند وقتی مردی، آرام شده بودم تمام غصهها، تمام نگرانیها دنیـا با مردن تو از بین رفت مثل برگرداندن ماهی به آب آرامش به من بازگشت چه تضمینی بهتر از مردن تو برای همیشه ماندنت بود؟
-
حسن نامدار
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 19:53
یادم است میگفت: اگر هایده اذان بگوید، نماز خاهد خاند.
-
شاید خوشبختی
جمعه 13 خردادماه سال 1390 03:08
خوشبختی برای تو، فقط تو عکسهات وجود داره باید هرشب رو با گریه بخوابی باید دستهای منو شبها برای بغل کردنت، کم بیاری باید به من فکر نکنی. ولی میکنی ملودی ساعت زنگدار صبحها، مرثیهی ادامهی زندهگی چکش رو کی داره؟ باید یه انگشتر تو شستت کنی یا یه تاتو رو کمرت یا یه حلقه از تو نافت رد کنی باید به خودت و زندهگی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 14:03
چه چیزی برای گفتن وجود دارد؟
-
زندانی
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 02:50
باید به زندان بیافتم ده سال هزار سال شاید آنجا بتوانم تمام قصههای پلید و بد را از تو بتراشم و دور بریزم شاید آنجا بتوانم نگاهی را زنده کنم که نمیتواند عشق را در خود پنهان کند شاید خندهی تو را از بین نفرینهای پوسیده بیرون بکشم قاب بگیرم آنوقت از زندان بیرون میآیم تا خانهات میدوم آنجا که دیگر نشانی از تو باقی...
-
شاید خوشبختی
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 03:16
شاید نباید میبوسیدمت که حالا به گریه ناچار نباشم شاید باید میدویدم جای آنکه باایستم و دستت را بگیرم شاید باید پرواز میکردم به سرزمینی دیگر جای آنکه با تو خانهای بسازم آخر شاید تو را کشتهام جایی دفن کردهام، که نمیدانم شاید گور را شکافتهای فرار کردهای شاید به سرزمینی پرواز کردهای که از آن هیچ نمیدانم...
-
گاهی تو میشکنی
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 01:40
گاهی فکر میکنم همهی اینها داستانی بوده که من نوشتهام. تو آمدهای دستم را خط زدهای. زیر خنده زدهای، مدادم را از دستم کشیدهای و فرار کردهای. خاستهام مدادم را پس بگیرم، فریاد کشیدهای و گریه کردهای که هزار پایان زیـبا میدانی که نمیتوان نوشت و اما پایان آسانی که تلخ است. برگههای داستان را برداشتهای، بر آغاز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 23:59
اگر تو آن دختر موقرمزی باشی که در تابستان کودکیم دیدهام، من آن پسری میشوم که برای آوردن بادبادک تو از بین کابلهای برق، جان میدهد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 01:37
لبخندی که بدطینتی به لبها میآوررد، نوشیدن قیر است برای رفع تشنهگی در کنار برکه .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 18:16
آدمها که ناامید میشوند، بچه به دنیا میآورند.
-
تاریکی
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 14:25
در یاد تو میمیریم مثل تاریکی در آفتاب مثل آب ریخته بر کف آسفالت آفتاب خورده ناگفتههای این ماجرا زهر هزار عقرب بیابانیست در رگهای سرد ما شکنجهی گناه با هم بودن با هم بودن است تریاک این قصه آب دهانمان بود که جای عبور از فاصلهی لبها بر خاک کینه انداخته شد آنجا که عشق را به تدفین بردیم
-
درخشان
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 14:19
دروغهاییست که هرگز نگفتهایم اما در ذهن ساختهایم آنها را امیدواری میخوانیم فردای درخشان ما وامدار کدام قصهی افسونگریست؟ کدام طلسم را بشکنیم تا لبخند خوشبختی را ملاقات کنیم؟ از گذر پدیداری نامها آنچه میماند، نه جز درد است نه جز داوری جنایتیست دوست داشتن آنگاه که به خودکامهگی میرسد
-
نهجنگ
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 02:00
میگویند هزار کماندارت سینهم را نشانه رفتهاند میگویند هزار نیزهی زهرآلود به آسمانم پرواز دادهاند میگویند میخواهی قلبم را بیرون بکشی دندان بگیری میگویند میخواهی بالای سرم باایستی و جان دادنم را ببینی میگویند میخواهی گردنم را با سیم قطع کنی و خونم را سر بکشی میگویند که دیر شده! که باید نیزهای بردارم و به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 01:50
آدمها میمیرند، پیش از آنکه ترافیک به ما فرصت شناختنشان را بدهد.
-
تابستون خوبه
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 06:44
تابستون خوبه چون تابستون که میشه مدرسهها تعطیله هوا گرمه و تو لباسای کمتری میپوشی وقتی دست مرطوبت تو دستمه دنبال سایهای میگردیم و فقط به یه چیز فکر میکنیم تابستون خوبه چون تو لبهام رو بهتر میبوسی منو بیشتر دوس داری محکمتر بغلم میکنی بیشتر خیس میشی زودتر میآی زودتر هم ولم میکنی تابستون کلن خوبه تو...
-
فردا
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 02:49
آدمهایی هستند که اشتباه به دنیـا آورده شدهاند، آنها ما هستیم که باید خود را از بین ببریم به جای ماندن و فاسد شدن و آزار دیگران با حضورمان برکه به لجنهای کنارهاش نیازی ندارد باید به دنیـا گفت عذر میخواهم که تا حالا بودهام طول کشید تا دریابم چهقدر بیخودیم وقتی هر روز آدم بدتری از دیروزمان میشویم وقتی اینطوری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 دیماه سال 1389 03:37
تو هزار بذر مرگی که بر زمین عشق میپاشد بیمترسک